به گزارش فرهنگ امروز به نقل از ایبنا؛ مجتبی گلستانی در یادداشتی نوشت: مودیانو اساساً رمان ذهنی محض ننوشته است. شخصیتی که عمدتاً راوی است، برحسب یک برخورد یا تصادف از نو به گذشتهاش پیوند میخورد و دایم به سمت مرور و بازیابی گذشته و خودش حرکت میکند و این حرکت در درون پاریس رخ میدهد، در دل شهر. هر لحظهی شهر، لحظهای است از آنچه آن شخصیت دیده و تجربه کرده است. در رمانهای مودیانو عمدتاً سنّ راوی یا آن شخصیت محوری مشخص نمیشود و خواننده دایم باید حدس بزند یا کشف کند که او در چه سن و سالی و با کدام دغدغهها در خیابان و محلهاش گام برمیدارد. از این رو، هویت فرد یا به اصطلاح فیلسوفان، سوژه در رمانهای مودیانو همان چیزی است که در پساساختارگرایی با تعبیر «سوژه در فرایند» از آن یاد میشود.
دیالکتیک ذهن و عین در این فرآیند در بحرانیترین شکل برای راوی رخ میدهد و او با پرسههایش در شهر به دنبال خودش، گذشتهاش و همهی داشتهها و نداشتههای شخصی و اجتماعیاش میگردد.
از این رو من اعتقاد دارم که رمانهای پاتریک مودیانو را صرفاً نمیتوان رمانهایی دانست که ذهنی محض باشند، بلکه تکنیک سیال ذهن نشاندهندهی تنشی بیپایان با مکان و ابژههای خارج از ذهن است. به دیگر سخن، تکنیک سیال ذهن در جهان رمانهای مودیانو نمایندهی زمانند و پاریس نمایندهی مکان و هویتیابی ناتمام شخصیتها یا راویان این رمانها وابسته به این دو عنصر است. شاید از این جهت باشد که رمانهای بهظاهر ذهنی مودیانو از کنش داستانی سرشارند.
میان رمانهای مودیانو و رمانهای داستاننویسان فرانسوی تفاوتهای فراوانی وجود دارد. هرچند مشابهتهایی میان برخی داستانهای ونکولارد و جهان مودیانو دیده میشود. رمان عمدتا با یک تصادف یا برخورد، مثلاً برخورد فیزیکی دو انسان با هم یا تصادف فردی با یک خودرو آغاز میشود. راوی یا شخصیت اصلی از این تصادف به پرسشهای بزرگی رهنمون میشود. به پرسش در باب اینکه من کیستم؟ کجا بودهام؟ کجا می رفتهام؟ از کجا میآمدهام و پرسشهایی از این دست. پرسشها ظاهری بسیار روزمره و ابتدایی دارند. اما محتوایشان فلسفیتر و عمیقتر از آن است که گمان میشود. پس فراموش نکنیم هرگونه تأملی دربارهی هویت فردی در جامعهی مدرن با امر روزمره گره میخورد. من در نوشتهای دربارهی مودیانو به این جملهی مارتین بوبر استناد کرده بودم که «من صاحب هیچ چیزی جز امر روزمره نیستم.» تمام ویژگی انسان مدرن این است که کاملاً انسان است و نه انسان کامل. پس با روزمرگی گره خورده است. دازاین در فلسفهی هایدگر چنین خصلتی دارد. درست برعکس انسان کامل در فلسفهها و دیدگاههای عرفانی و مشرقزمینی. انسان روزمرهی داستانهای مودیانو در آخر همهی تقلاها و پرسههایش در پاریس به این نتیجه میرسد که رازی در میان نیست و چرا باید به دنبال راز بگردد در حالی که رازی وجود ندارد. تکنیک سیال ذهن و مسألهی زمان در ساختن شخصیتی که تصادفاً به امری بهظاهر رازآلود رهنمون شده است، از آن جهت اهمیت مییابد که او دایم درانبوهی از خاطرات خود و در حجم متراکم حافظهاش گشت میزند و میکوشد خود را بازیابی کند.
تصادف، نبود راز، جستوجوی هویت، درگیری با خاطره و حافظه و در نهایت پاریس، بهعنوان اصلیترین شخصیت رمانهای مودیانو از مهمترین مؤلفههای جهان داستانی مودیانو به شمار میروند. معروف است که مودیانو خود چیزی به این مضمون گفته است که تنها یک داستان را به شیوههای گوناگون روایت میکند. رمانهای مودیانو بهشدت شبیه یکدیگرند و این باعث می شود تنها با خواندن یکی از این رمانها به جهان مودیانو وارد شویم. اما معتقدم که این شیوهی روایت به تکرار نمیانجامد و اگر آکادمی نوبل مودیانو را پروست زمان نامیده است، از این جهت نیست که مودیانو متونی به عظمت و بزرگی مارسل پروست آفریده است، بلکه او به تجربهی خوانندهی ادبیات که پروست را خوانده است از نو چیزی میافزاید و افقهای تازهای را در جهان پروستی ادبیات میگشاید.
مودیانو نه امتداد پروست است و نه تکرار و بازتولید پروست. گویی بر شانهی پروست ایستاده است و با اتکا به روایتهای ذهنی پروست که عمیقاً وابسته به خاطره / حافظهاند، تکنیک سیال ذهن و رمان ذهنی و روانکاوانه را یک گام به جلو میبرد. مودیانو از این جهت پروست زمانهی ما است و من این تعبیر را بهشدت میپسندم. اگر پروست راوی ذهنیت مدرنیستی در ادبیات بود، مودیانو راوی بحرانهای پسامدرنیستی در رمان است. اهمیت کار مودیانو رسیدن از مفهوم ثابت و ایستای هویت به مفهوم تغییرپذیر و در فرایند هویتیابی است.
اگر رمان روانشناختی اوایل قرن بیستم را تحت تاثیر فروید و دستاوردهای او بدانیم، (البته تأثیر کارهای ویلیام جیمز و هانری برکسون را نباید فراموش کنیم) رمان روانکاوانهی پاتریک مودیانو عمیقاً تحت تأثیر نظریات ژاک لکان و ژولیا کریستوا و مقولهی بازگشت به فروید است. و اتفاقاً همینها است که از مودیانو و رمانهای سیال ذهن او نوشتارهایی پستمدرنیستی میسازد. با این همه عنصر پاریس در رمانهای مودیانو سبب میشود که این رمانها تا سطح روایتهای خشک و خستهکنندهی رمانهای روانشناختی فرو کاسته نشود. سوژه همیشه در فرایند است. خودش، محلهاش، هویتش، خاطراتش، حافظهاش، دایم گم میشود و پیدا میشود. او هر لحظه همانی نیست که لحظهای پیش بوده است و به جای آنکه به جهان مالیخولیایی تنها و بیمایهاش پناه ببرد، از خودش بیرون میزند و همهی آنچه را که دارد و ندارد در پرسهها و ولگردیهایش مرور و بازیابی میکند. رمانهای مودیانو یک سند اجتماعی و تاریخی بسیار مهم از سرگردانیها و بیمها و امیدهای انسان نیمهی دوم قرن بیستم است.
نظر شما